من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

باگ «انتظار» ناشی از دریافت آپدیت جدید سنی

يكشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۷:۲۳ ب.ظ

لئوی عزیز

برای انتظار بیش از حدم از اتفاقات ، وقایع روزمره و آدم‌ها کاری از دستم برنمی‌آید.قبل‌تر به خودم گفته‌بودم هرچقدر انتظارت کمتر باشد کمتر ناراحت خواهی‌شد.اما گاهی چرخه زمانی عمر استثنائاتی هم دارد.حالا خیلی منتظرم.منتظر یک اتفاق پیش‌بینی نشده‌ی خوشحال‌کننده‌ی طولانی‌مدت.یک تماس تلفنی که منجر به استخدامم در یک جایگاه شغلی ایده‌آل‌تری شود.منتظر آ هستم که ببینم قرار است این هفته را چه طور پیش ببرد.منتطر باران این هفته هم هستم و به‌طرز مسخره‌ای آب‌وهوا را مدام چک می‌کنم.اما این همه انتظار نگرانم می‌کند...اگر این هفته تمام شد و آن‌چیزی که انتظارش را داشتی اتفاق نیفتاد شاید قلبت بشکند.آخر داستان ِکتابی که می‌خوانی اگر طبق انتظارت پیش نرود چه؟ بابت آن هم دلشکستگی‌ام بیشتر می‌شود.حتا آنقدر دیوانه‌ام که اگر آخر هفته باران نبارد حسابی غمگین خواهم شد.برای همین از حالا منتظر همه‌چیز هستم.کتاب در دستم را عوض می‌کنم تا به نتیجه‌ی بهتری برسم.پیروزی‌های کوچک را بیشتر می‌کنم تا حواسم پرت شود که چقدر حساس شده‌ام روی همه‌چیز .و این همه‌چیز واقعا شامل همه‌چیز است. سردرگمی مخلوط شده‌ای با استرس "آنطور که می‌خواهی پیش نرود"ی دارم که کنترل هیچکدامش دست من نیست.

پس بهتر نیست کمی رهاتر شوم از این همه بایدی که خودم ساختمش؟بهتر نیست امشب را با خیال راحت کتاب بخوانم و یک سریال دیگر را شروع کنم تا به وقتش؟ بگذارم هرچه هروقت دلش خواست اتفاق بیفتد و نگران بعدش نباشم.تازگی‌ها به کشفیات زیادی درباره‌ی خودم رسیده‌ام؛ این که آشپزی کردن چقدر جزو کارهایی‌ست که می‌تواند همه‌چیز را از یادم ببرد و تمام سیستم بدنم را ریست کند.چقدر خوشم می‌آید از وقت‌هایی که خیس عرق در حالت پلانک می‌مانم و آنقدر می‌لرزم از سختی‌اش که تمام دغدغه‌های توی فکرم در هوا ناپدید می‌شود.راه‌های بهتری به غیر از کتاب خواندن پیدا کرده‌ام و هرچقدر راه‌حل هایم در مواجهه با فلج‌شدگی‌های زندگی‌ام بیشتر باشد می‌دانم بهتر از پس همه‌چیز برخواهم آمد.باید به تمام این‌ها مداوم و پیوسته زبان‌خواندن را هم اضافه کنم.حالا که برایت نوشته‌ام همه‌چیز بهتر در مغزم جاگیر شده و انگار هندل کردن این همه نگرانی برایم راحت‌تر از قبل از این نامه شده؛به هرحال برای همین است که اینجا می‌نویسم.معجزه‌ی نوشتن را هربار با گوشت و پوست و استخوانم احساس میکنم و شاید همین احساسات خوشایند دارند مرا برای ادامه‌ی زندگی هل می‌دهند.

 

امی سخت‌پوست

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۰۲