لئوی عزیز
به یک گلودرد و ضعف شدیدی مبتلا شدهام که هیچ علائمی از بهبود در من دیده نمیشود.میم هم وضعیتی بدتر از من دارد.گلبولهای سفیدش خیلی کم شده و خوب شدنش سختتر است.کاش همهچیز درست شود. با این حال صبح بیدار شدهام و خودم را از تکوتا نینداختهام.ماگ قلبیام را پر از قهوه بدون شکر کردهام و بعد از مدتها روزم را با قهوه استارت زدهام.عود جنگلیام را سوزاندهام تا انرژیهای منفی را دور کند و دستی به سرو گوشهی پناهگاه کوچکم کشیدهام تا تمیز و مرتب شود.از همهچیز این زندگی راضیام و در همان حال امیدوارم و آرزو میکنم که همهچیز بهتر شود. میم ، میم دوباره حالش خوب شود و زندگی راهش را از مسیر روزهای خوب سپری کند.باید یک اعتراف سنگین کنم؛ حالا که رابطهمان با غ دارد بهتر میشود سبکتر از روزهای پیشم. یادم رفتهبود که غ آنقدر به من نزدیک بود که دور شدنش به ضرر من بود. حالا بهترم و روزهای سخت را با روحیهای جنگنده و قلبی که آرام است میگذرانم. روزهای خوب من در راه هستند.مطمئنم!
امی بیمار و امیدوار