من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

۳ مطلب با موضوع «رویــا» ثبت شده است

فکرهایم را متوقف می‌کنم.ناگهان جهان خالی از کلمه می‌شود. شب بر من فرود می‌آید.در من رخنه می‌کند.سیاهی‌اش سیاهی‌های مرا غلیظ‌تر می‌کند. و انبوه سفیدی‌هایم در لابه‌لای سکوت سلول‌های مغزی‌ام از دست می‌رود.ایستاده‌ام بر بلندای یکی شدن‌ها؛ و اگر چیز از شب را به ارث نبرم ، دیوانه خواهم شد...بی‌شک دیوانه خواهم ماند

امی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۰۲ ، ۰۳:۴۳

روزهای کوه رفتن با آ همیشه تبدیل می‌شود به بهترین خاطراتم.آ که همیشه سخت‌ترین مسیرها را انتخاب می‌کند اما به من می‌گوید پایم را کجا قرار بدهم تا امن‌تر باشد.بند کفش‌هایم را برایم محکم می‌کند و مدام حواسش به من است.حالا میفهمم که چقدر باید قدر این دوست داشتن ها را بدانم.انگار چشم‌هایم بر روی عشق بار دیگر باز شده‌است؛پس نمی‌بندمش.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۰۲ ، ۱۷:۳۲

چه می‌شد اگر دورتر از این سیاره زندگی می‌کردم...؟ با چشم‌هایی الکتریکی و قلبی که باتری‌هایش باید هر شش ماه عوض شود.مثلا آدم‌ها دشمنان قسم‌خورده‌ام بودند و من از همان ابتدا یاد گرفته‌ام مثل آن‌ها نباید زندگی کرد.چه می‌شد اگر رباتی با کدنویسی های از پیش تعیین شده می‌بودم...؟ دستم را فشار می‌دادی و من توی چشم‌های متعجبت با سردی نگاه می‌کردم و تشکر ربات‌وارم را به جای ‌‌‌‌می‍‌‌آوردم.چه بد که حالا هیچ‌کدام از این‌ها نیستم و قلبم گاهی بازی‌اش می‌گیرد و مغزم به تصمیمات قلبم احترام نمی‌گذارد.چه بد که حالا جزو دسته‌ی آدم‌ها طبقه‌بندی‌ام می‌کنند و از من بعدها به عنوان خطرناک‌ترین موجود در کل دنیا یاد می‌شود.از این سرنوشت راضی نیستم.از آدم بودن‌هایم ، از بلاتکلیفی‌های زندگی ، از شب‌هایی که نمی‌توانم از آن‌ها لذت ببرم ، از روزهایی که در ساختمان تاریک شرکت از دست می‌دهمشان.از آدم‌هایی که انرژی‌شان انرژی مرا میگیرد. از همه‌چیز ناامیدم و همچنان خیال‌بافی مرا سرپا نگه داشته‌است.مثلا در یک سیاره‌ی دیگر ، شاید روی فضاپیمای شخصی‌ام درازکشیده‌ام و به تاریکی مطلقی که کمی به آن نزدیک‌تر شده‌ام نگاه می‌کنم.دستم را زیر سرم می‌برم و به تنها دغدغه‌ام فکر می‌کنم؛ که اگر همین حالا توی سیاهچاله‌ی تاریک آن‌طرف حیاط بپرم ،لکه‌های کوانتومی سیاه رنگ روی لباسم را باید چطور پاک کنم.آخ ...خیلی احمقم. با بیست و هفت سال سن هنوز هم خیلی احمقم و شاید این حماقت تنها چیزی باشد که از آن راضی هستم.

 

امی خیال‌باف

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۰۲ ، ۲۱:۴۶