بارش های شهاب سنگی همیشه طلسم شدهای که نمیتوانم به تماشا بنشینمشان
لئوی عزیز
بارش شهاب سنگی امشب را از دست نده!آسمان تهران همیشه در اینطور رخدادهای نجومی ، ابری و گرفته و غبارآلود است.چه حیف که نمیتوانم شاهد این منظرهی خارقالعاده باشم.این یکی از آرزوهای بزرگم است.دیدن آسمان شهاب سنگی.
یک روز میآیم و برایت مینویسم که چطور همهچیز آنقدر هیجانانگیز و باورنکردنی بود.که آسمان خودش یک پردهی جادویی بزرگ است و شاید اصلا واقعی نباشد.
این هفته ، بیست و شش دورم را به دور خورشید خواهم زد ؛پس باید به من تبریک بگویی که قرار است بزرگتر شوم و غمانگیزترین روز سالم را با نقابی خوشحال ، سپری کنم.بزرگ شدن ، توفیق اجباری زندگی من است که نمیتوانم از آن فرار کنم.بیست و شش بار دور خورشید گشتهام اما هنوز در جستوجوی امی واقعی هستم. در جستوجوی خودم.حقیقت خودم ؛ که چطور به اینجا آمدهام و قرار است چه کار بزرگی را به اتمام برسانم. من معتقدم که هرکس برای یک رسالت خاصی به این دنیا آورده میشود. بیست و شش سال از آمدنم گذشته و شاید هنوز آن را انجام نداده باشم. در کنار تمام این ماموریت خطیر و مهم ، امیدوارم که خوب باشم. شاید برایت عجیب و دور از ذهن باشد که چقدر درگیر خوب بودن هستم. خوب ، یعنی انسان خوبی بودن در زندگی. یعنی خودت بودن و این "خود" توانایی آسیب رساندن به دیگران را نداشته باشد.برای این امی تازه بالغ و سربههوا آرزوی خوب بودن و خوب زندگی کردن دارم.
این تعطیلات سه روزهی دلچسب را طوری گذراندهام که خستگیام نیست و ناپدید شده..خوابیدن ،پیادهروی با ا ، تا دیروقت بیدار ماندن ، ساعت دوازده شب یک ماگ بزرگ قهوه نوشیدن ، موسیقی بیکلام گوش دادن و یک کتاب جذاب را شروع کردن.توی این نور کم شبانهای که پناهگاه را روشن میکند ، میتوانم تا ابد زندگی کنم. تاریکیها مرا آرام میکنند و روشناییها مرهمام هستند. حالا روحم کاملا سرپا شدهاست.بعد از این تراپیهای مختلف ، میتواند برای یک هفتهی سخت آماده باشد.
امشب برای همهی آدمها دعا میکنم. برای سلامتی و خوشحالی تمام آدمهای دنیا ، برای اتفاقات خوب زندگی ، برای تمام شدن ظلم و جنگ ، برای همهچیز دعا میکنم و همهچیز را به خدای آسمانها خواهم سپرد. دیگر نگرانیای نمیماند.با من آمین بگو و از ته قلبت بخواه که دنیا جای بهتری شود.
امی در آستانهی بیست و شش