من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

بیخیال این حوادث

دوشنبه, ۶ تیر ۱۴۰۱، ۰۹:۲۱ ب.ظ

لئوی عزیز

با آهنگ قدیمی رضا یزدانی ، روی زمین پناهگاه سنگر گرفته‌ام و آن جا که می‌گوید "خودمو ادامه میدم ، تو کیوسک نبش رویا ، با یه چاقو توی کتفم ، راضیم از این قضایا" همانجا را گرفته‌ام و ول نمی‌کنم.توی تاریک و روشن اتاق قلبم را پیدا نمیکنم.و مغزم شاید همین روزها خاموش شود.فرسوده شده‌ام از زندگی؟سخت است؟نه... هیچ‌چیز سخت سخت نیست.بلخره همه‌چیز عادی می‌شود اما من از تحت فشار بودن برای یک مدت طولانی متنفرم.از نگران بودن برای شرایطی که هنوز ایجاد نشده‌است. از تحت استرس بودن‌هایی که وقتی به آن فکر میکنم ، میبینم که نباید اهمیت داشته باشد. اینجای زندگیم خیلی سخت است.همه‌چیز درهم گره خورده و من لابه‌لای این گره‌ها می‌گردم تا خودم را پیدا کنم.چیزهایی که در آن‌ها ذره‌ای امید میبینم را نشانه‌ می‌گذارم.جمعشان می‌کنم.می‌قاپمشان.زنده‌ام با شب‌ها ، با نوشیدنی گرمی که در پناهگاه جرعه جرعه پایین می‌دهم.با موزیک‌های جدید توی مترو ، با صبحانه‌ی کش‌دارم روبه پنجره‌ی باز شده به خیابان ، با ساعت چهار و نیم هرروز بعدازظهر ، با بوی عودی که هرشب در اتاقم میپیچد.  این چیزها می‌تواند دستم را بگیرند. می‌توانند کورسوی امید را در قلبم روشن کنند تا نمیرم. نمیرم از استرس سنگین ارزیابی ، نمیرم از نگرانی‌های دائم مامان برای میم که دیگر من را یادش رفته ، نمیرم برای میم ، و حتا نمیرم برای آ که گاهی آنقدر سرش شلوغ می‌شود که مرا که اینقدر بهانه‌گیر شده‌ام توجه نمی‌کند. لوس بودم و حالا لوس‌تر هم شده‌ام.یک جریان برق توی سرم می‌گذرد.یک سردرد همیشگی با من است. دندان‌قروچه‌ی شب‌هایم هم جمع‌مان را تکمیل می‌کند.دارم به صدا درمی‌آیم و از این زندگی با این کیفیت ناراضیم.اما نه! باید خودم را ادامه بدهم.تا کیوسک نبش رویا.
بیخیال این حوادث...
راضیم از این قضایا...

 

امی در روشن‌ها و تاریک‌ها

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۴/۰۶