من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

روزهایی که گریه‌هایم دم‌دست‌ترین هستند

جمعه, ۲۴ تیر ۱۴۰۱، ۱۲:۰۰ ق.ظ

امشب عقد ح و آ بود؛ ح بهترین و صمیمی‌ترین و نزدیک‌ترین آدمی بود که در این دنیا ، می‌توانست قلبم را سبک کند. از فعل ماضی استفاده می‌کنم زیرا که باید عادت کنم به نبودنش در کنار خودم؛ چند وقت دیگر کاملا از من دور می‌شود و فاصله‌ها بلخره کار خودشان را خواهند کرد.امروز یک عالمه گریه کردم.دارم به خاطر هر چیز کوچکی اشک میریزم و این اصلا اصلاااا در اختیار خودم نیست.پوست دور چشمم ملتهب است و هرلحظه منتظر است دوباره من با یک جمله ، یک اتفاق احساسی کوچک یا بزرگ ، سد دفاعیم را بشکنم و گریه‌هایم سرازیر شود.این روزها هیچ چیزم دست خودم نیست.غم‌هایم مهمان‌های همیشگی‌ام شده‌اند و خنده‌هایم یکی در میان واقعی است.شب‌ها آرامش را از سیاهی‌های آسمان ، از ریسه‌های زردرنگ پناهگاه ، از قلبم که تشنه‌ی یک اتفاق خیلی خوب است ، ذخیره می‌کنم . بله ... آرامش را خودم مرتب کنار هم میچینم و در انتها از آن بهره می‌برم.این کار هرشبم است که اگر نبود ، بی‌شک صبح‌روز بعد ، بیدار نمیشدم.خیلی قوی هستم.برای این اتفاقات ، برای این زندگی ، برای دنیایی که بیشتر وقت‌ها قلبم را مچاله می‌کند ، برای آدم‌هایی که از من دورشان می‌کند ، برای غصه‌خوردن برای دردهای هرروزه‌ی میم ، برای همه و همه‌چیز این زندگی ، خیلی قوی شده‌ام.کاش یک شب ، وقتی همه‌ی آدم‌ها خواب بودند ، روحم سرگردان می‌شد و صبح روز بعد راه خانه را فراموش می‌کرد.

 

امی خوشحال و هم‌زمان ناراحت

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۴/۲۴