من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

سلام حال همه‌ی ما خوب است...

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۸:۰۵ ب.ظ

لئوی عزیز

کلاس این هفته را به پایان رسانده‌ام و زودتر به آزمایشگاه رفته‌ام تا امضاهایم را بکنم؛ دوره‌ی این هفته برایم خیلی جدید بود.مثلا حالا می‌دانم ایمنی حفره‌ها(چاه‌ها) چطور انجام‌ می‌گیرد اما مواظبت از حفره‌های قلبم را کسی به من یاد نمی‌دهد.قلبم هزار تکه است و من همچنان سرپا هستم.سرپا مانند درختی که هرچقدر باد بیشتری بوزد محکم‌تر به زندگی می‌چسبد.رابطه‌ام با آدم‌ها این‌روزها تعریفی ندارد.با همکاری که فکر می‌کردم دوست هستیم حالا معمولی هستم.سعی می‌کنم ضمیرهای مفرد را به کار نبرم.خودم تنهایی از شرکت به خانه می‌روم و لبخند می‌زنم.بغض نمیکنم...نه. اینجا کسی از من خوشش نمی‌آید و واقعیتش اصلا برایم دیگر مهم نیست. خودم خیلی خودم را دوست دارم.همین که اینطور مقاومت می‌کنم ؛ مثلا دیروز صبح با پیام طولانی میم که گفته‌بود  قرص‌های شیمی درمانی‌اش را قطع کرده ، که گفته بود خیلی از زندگی کردن دارد اذیت می‌شود ، که افسردگی‌اش دوباره عود کرده ، می‌توانستم همان لحظه ، ساعت پنج آن روز صبح خودم را جایی دفن کنم تا همه‌چیز تمام شود؛ اما نکردم و به جایش شبیه ربات‌ها رفتم و سرکلاس نشستم.به من آفرین نمی‌گویی؟به من لبخند نمی‌زنی تا موفقیت به شدت سختم را تحسین گفته باشی؟!لئو اینجا همه‌چیز برای من سخت است. حتا نفس کشیدن‌هایم.روزهای سرکارم. سرکلاس نشستن‌هایم. انگار بعد از یک مدت روزهای‌سخت، از عهده‌ی کارهای ساده برنمی‌آیم دیگر. باید زندگی به من مشت بزند و من را ضربه فنی کند تا حالم جا بیاید.قطعا همینطور است. به ضربات طولانی و محکم و بی‌وقفه‌اش عادت کرده‌ام و یک روز که خبری نمی‌شود دلشوره می‌گیرم. خدا هم من را از لیست بنده‌هایش خط زده‌است و نمی‌دانم مرا به چه کسی سپرده... به هرحال هیچکس این روزها خدایی مرا به عهده نمی‌گیرد.مسئولیت سنگینی است. درک می‌کنم و گله‌ای ندارم.

خلاصه‌ی نامه این می‌شود که حال ما خوب است اما تو باور نکن.

 

امی در روزهای استقامتی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۲۸