سرگشتهی دچار به سرطان قلبی
شنبه, ۹ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۴۶ ب.ظ
آشفتهام.آشفتگیام سر و ته ندارد.نمیدانم با خودم و این روزها چه کار کنم.در نمیدانمترین حالت موجودم هستم. شاید اندازهی یک دریاچهی کوچک گریه کردهام.بخاطر سوتفاهم با میم.قلبم درد میکند.من باعث دردش هستم.اما قلب من هم درد میکند و من گاهی فکر میکنم آیا سرطان قلب هم ممکن است وجود داشته باشد؟! به ع میگویم خیلی گیر کردهام.به لبههای سخت زندگی گیر کردهام.و بابا راست میگوید که زندگی همینطورش هم سخت است.چرا این سختی تمام نمیشود برای من؟!
بوسههای آ هم چاره نبود حتا...
۰۲/۱۰/۰۹