بیپنجره ، در صبح بارانی تهران
پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۲۹ ب.ظ
ابر های دورهگرد دیگر به اینجا نمیآیند.تنهایی آغاز میشود و جهان تکهای از خودش را به یاد نمیآورد. مرثیهی غمانگیزی بگذار و با این ابر کوچک کمی ببار.بعد بلند شو و کمی با ریتم این باران برقص. یادت میرود یک روز ... یادت میرود که تنها در خانه ماندهبودی و بعد از دو سال تازه ابرهای بارانزای صبحگاهی را دیدهبودی. تو را که از دیدن محرومت کرده بودند. تو را که پنجرهای برای دنیایت نبود ... حالا همهچیز را خوب ببین. به سان آخرین دیدار چشم و آسمان.
امی بارانندیده
۰۲/۱۰/۲۱