من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

تو خوابیدی جهان خوابه

جمعه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۲، ۰۱:۱۷ ق.ظ

لئوی عزیز

یک پناهگاه کوچک‌تر در پناهگاهم ساخته‌ام. شب‌ها آنجا آرام میگیرم و همانطور که گردن خسته‌ام را به لبه‌ی تخت تکیه می‌دهم و پاهایم را به شوفاژ گرم روبه‌رویم فشار می‌دهم می‌توانم آسمان را هم ببینم. اینجا را درست کرده‌ام برای کتاب خواندن‌هایم ، برای دمنوش‌های شبانه ، برای بی‌خوابی‌هایی که گه‌گاهی به من حمله‌ور می‌شوند ، برای تمام چیزهایی که اگر تنهایی در آن‌ها ادغام شود، زیباتر می‌شود.حالا که هوای تهران نمناک و ابری‌ست ، نشسته‌ام و چاکراه‌های گرفته‌ام را سبک می‌کنم.بعد از مدت‌ها به مدیتیشن برگشته‌ام.روحم سبک می‌شود.آنقدر که از جو خارج شده.می‌چرخد.با سرعت نور همه‌جا می‌رود.آن کشوری که دوستش دارم ، آن کشوری که قبل‌تر دوستش داشتم ، همه‌جا هستم و هیچ‌جا نیستم. عضلات آرام گرفته‌ام را رها میکنم.انقباض با من عجین شده‌بود.و عجیب است این همه فشار بی‌خودی که خودم بر خودم وارد می‌کنم.دلم میخواهد از همه‌چیز تشکر کنم.از امروز که با آ آن را ساختم. از نارنجی عزیزم که روشنی روزهای من است ، از میم که خوب بودنم به خوب بودن‌هایش بستگی دارد ، از مامان که همدم شب‌های من است ، از بابای ساکتم که فقط با سیگارهایش خلوت می‌کند.از همه‌چیزهای خوب دنیا سپاس‌گزارترینم.از‌ این بوی خاک باران خورده‌ی نصفه شب روزهای آخر سالی ، از پناهگاهم که ریت آرامشم را بالا می‌برند بی‌منت.از چیزهای بد هم سپاس‌گزار باید بمانم.آن‌ها مرا صبور ، ساکت و قوی کرده‌اند.بدون آن‌ها شاید من همان دختر لوس گذشته باقی می‌ماندم و ماموریت مهم این زندگی‌ام را نمی‌توانستم به راحتی انجام دهم.پس از تمام این روزهای خاکستری و رنگی باید سپاس‌گزارترین باشم.

حالا خیلی شب است.همه‌چیز ساکت و خیره مانده. من در تاریکی پناهگاه شناورم.با سری که درد می‌کرد اما حالا خالی از فکر است.باید همیشه همینطور بمانم.سبک‌بال ، سپاس‌گزار و کمی دیوانه.

 

امی در یک شب ساکت

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۱۲/۱۸