من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

گم‌شدگی

شنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۳، ۱۰:۳۰ ب.ظ

همین است؛ گم شده‌بودم که حتا نمیدانستم چرا هیچ‌کاری نمی‌کنم. هنوز هم گم شده‌ام.گم شدن در جایی که هستی به نظر غیرممکن می‌آید اما شدنی‌ست و حس سرگشتگی‌اش بیشتر است. توی قلبت یک سیال عجیب بالا و پایین می‌شود و ذهنت خالی خالیست.توی آینه نگاهش میکنی و می‌گویی چقدر مرا یاد یک نفر می‌اندازی اما یادت نمی‌آید.مدام ساعت را چک می‌کنی و بی‌دلیل منتظری.بین زمین و آسمان زندگی کردن چه طعمی دارد؟حالا حتا وقتی که زمین زیر پایت را هم حس کنی ، راه رفتن از خاطرت رفته. حیف نبود آسمان؟حیف نبود پریدن و تنها آسمان را دیدن؟ باید گم شده‌باشی و از سرت تمام رویاها پریده باشند تا بفهمی ارزش روزهای معمولی مزخرفی که دوست داری زودتر تمامش کنی چقدر زیاد است. با هر قدم با هر روزی که تمام می‌شود از خودم ، خود سابق خوش‌خیالم دور افتاده‌ترم. از دست‌هایم خودم را نمیشناسم. از موهای بلندشده‌ی جدیدم. از چهره‌ی غیردلخواهم می‌فهمم که مشغول زندگی نیستم.گمشده‌ای که در سرزمینی ناشناخته مشغول مکاشفات درونی خودش است و از خودش به خودش فرار می‌کند.اگر به من گفته بودند که این چیزها را باید از سر بگذرانی ... می‌خواهم بدانم اگر تمام این چیزها را از قبل به من اطلاع می‌دادند باز هم توانایی پذیرشش را داشتم یا نه. خفه‌شدن‌هایی که فقط می‌توانی در قلبت احساس کنی ، ترکیدن‌ مویرگ‌های خیالی مغزت ، داغی چشم‌هایی که با قطره‌های چشم مخفی‌اش می‌کنی ، زیاد شدن انبوه زیادی از موهای سفید ، تمام چیزهایی نیست که از سر گذرانده‌ام. تو فکر کن مرده‌ای که زندگی کردن یادش رفته ، حالا باید دوباره همه‌چیز را با چه‌چیزی شروع کند؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳/۰۳/۱۹