من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

معجزه زمان

سه شنبه, ۷ دی ۱۴۰۰، ۰۴:۵۹ ب.ظ

لئوی عزیز

نامه نویس خوبی نیستم دیگر. و دروغ نیست اگر که بگویم دستم به نوشتن نمی رود. اینجا پناه گرفته ام که چیزی روی قلبم بیشتر از این سنگینی نکند.دست و پا شکسته کلمه ها را جفت و جور میکنم تا آرام بگیرم ، تا چند سال دیگر بیایم و این جا را بخوانم و به نگرانی ها و دغدغه های الانم بخندم.از ح بی خبرم و این بی خبری را گذاشته ام پای تمرین کردن برای رفتن و جداشدنش. به هرحال آدم ها هرگز ماندگار نیستند و احمقانه است اگر بخواهم وابستگی ام را به ح مانع کنم برای زندگی نکردن هایم. فعلا نگرانی ام برای میم بزرگتر از حماقتم است. بزرگ تر از قلبم ... میم همیشه مرا نگران میکند . با غمگین بودن هایش ، با اخلاق های خاصش با آدم ها و حالا با جواب آزمایش هایش که همه چیز فردا معلوم می شود. فقط خدا میداند چقدر از دلشوره هایم را پشت پلک های باد کرده ام پنهان کرده ام تا کسی نفهمد چه تلاطمی در من به پا شده است. ظاهرم آرام است؛ شاید آرام تر از همیشه . اما هیچکس نمیتواند درونم را ببیند.اما این روزها ایمان آورده ام به معجزه زمان! به اینکه چقدر میتواند احساسات آتش گرفته قلب را خاکستر کند. چقدر میتواند با هر گدازه ای که میسوزد ، آدم را قوی کند و زندگی را جرعه جرعه در حلقت فرو کند. برای همین است که آدم ها گاهی یک شبه پیر میشوند ؛ زمان با آن ها کاری میکند که همه چیز را بفهمند ، قانون این بازی دیوانه وار را یاد بگیرند و آن ها را مجبور میکند که دست به حرکت شوند. برای همین من هم به مرور توانستم بر خودم مسلط شوم. که مشکلات زیادی برای همه وجود دارد. که زندگی شاید دست و پا زدن و در آخر نجات پیدا کردن از مشکلاتی است که شاید در حقیقت بزرگ نیستند اما ما آن ها را بزرگ می پنداریم. حالا چند سال بزرگ تر از روزهای دیگرم هستم. هر دفعه درس های زیادی یاد میگیرم از این جریان ناآرام زندگی و هردفعه سپاس گزارتر میشوم.مرا ببین که چقدر عوض شده ام.همیشه خواسته ام قوی بمانم.که مشکلات اگر بودند مرا از پا نیندازند. که همیشه سپاس گزار تر از ثانیه قبلم باشم. حالا آن امی کوچک قدیم که دلش میخواست خوب باشد و خوب زندگی کند جایش را به امی واقع نگر الان داده است.چه خوب که بزرگ تر شده ام و حالا درست در این نقطه از زندگی ، در صفحه ای اجتماعی که کسی نمیخواندش ، برای تو تایپ میکنم و سنگینی قلبم فراموشم میشود. چه خوشبختم من وسط این همه نگرانی:)

 

امی در تاریکی این روزها

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۰۷