من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

۴۴ مطلب با موضوع «book mark» ثبت شده است

گفت: دلت میخواد بدونی آسمون چه شکلیه؟
گفت: آسمون شبیه قلبته ، و جاهایی که قلبت شکسته ، قشنگ‌ترش کرده؛ نور از جاهای شکسته وارد میشه ، دقیقا حد فاصل دریا و آسمون ، تو بخشیده‌شدی. قلبت قشنگه ، اما مهم‌ترین کارت اینه که خودت خودت‌رو ببخشی تا بتونی خودت رو بشنوی.خودت‌رو همین‌جوری که هستی دوست داشته‌باش.قسمت‌های تاریک درونت قسمت‌های قشنگ‌تری هستن.اونها رو بغل کن ، ببینشون و ازشون فرار نکن.این تویی ، با تمام چیزی که برات رقم خورده. میدونی... من بال شکسته‌ام رو به اندازه‌ی بال سالمم دوست دارم، حتا بیشتر.تمام زحمتش رو برام کشید ، من هیچ شکایتی ندارم و از زندگی بین آسمون و دریا لذت می‌برم.بهترین حس زندگی اینه که آخراش می‌تونی به خودت بگی با همه‌ی اتفاقات عجیب ، زندگی قوق‌العاده‌ای داشتم که نمیتونم با هیچ‌چیز عوضش کنم و من اینجوری زندگی کردم.کار خوبی کردی که سفرت رو شروع کردی.خودت رو پیدا کن و در مسیر پیدا کردن ، زندگی رو یاد بگیر.
یه جوری زندگی کن که بعدها به خودت بگی این زندگی رو با هیچ‌چیز نمیتونم عوض کنم.

 

+《ایمان سرورپور》

+《سفر کوانتومی وال تنها》

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۱ ، ۱۶:۰۰

اون روز وقتی داشتم میرفتم خونه متوجه شدم جواب "دوست دارم" باس رو ندادم.اون‌موقع هنوز می‌شد تا خونه پیاده بری و نترسی سربازا جلوت رو بگیرن؛که حکومت نظامی شده باشه یا باید دستگیر شی.
این اولین باری بود که به من گفت دوست دارم و من یادم رفت بگم منم دوست دارم.
باید می‌گفتم ، اگه می‌دونستم چه اتفاق‌هایی قراره بیفته و عشق و جنگ یعنی چی ، حتما می‌گفتم.
تقصیر من بود ...

 


+《مونیکا هسی》
+《دختری با کت آبی》

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۱:۰۱

غم و غصه من اینطوریه؛مثل یه اتاق خیلی بهم‌ریخته که برقش رفته.تاریکیش بخاطر ماتمیه که برای باس گرفتم.اولین چیز بدی که توی این خونه هست همینه. به محض اینکه وارد خونه میشی ، اولین چیزی که میبینی همینه که رو همه چیز سایه افتاده، ولی اگه بشه چراغو روشن کنی میبینی خیلی چیزا تو اتاق هست که درست نیست یا سر جاش نیست. ظرف‌ها کثیفه، روشویی پر کپکه، فرشا  کجه.فرش کجم الزبته. اتاق به هم ریختم الزبته.اگه اینقدر احساساتم تو تاریکی نپیچیده بود غصه الزبت رو هم حس میکردم.چون الیزبت نمرده.الزبت بیست دقیقه اون‌طرف‌تر با یه سرباز آلمانی زندگی میکنه.

 

+《مونیکا هسی》
+《دختری با کت آبی》

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۰:۵۹

دلم میخواد وقتی میمیرم یه ستاره باشم.بهم یاد بده چطور زندگی کنم تا بتونم یه ستاره باشم.

 

+《اله خاندرو گیرمو روئمز》

+《بازگشت شازده پسر》

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۴۱

من ترجیح میدم خدارو نیازی برای جمع شدن همه مخلوقات زنده در کنار هم احساس کنم ، چیزی مثل یه نوع انرژی عشق که نه فقط همه‌ی ما، بلکه کل جهان رو دربرمی‌گیره. اون با زبان رمز ، اشاره ، معجزه و اتفاقات با من حرف می‌زنه و در طول مسیر هدایتم می‌کنه. تله‌پاتی ، رویا ، شهود ، پیشگویی و انواع پدیده‌های طبیعی مثل نشانه‌ها ،ظن یا الهام راه ارتباطی هستن که همیشه برای آگاه و بیدار کردن ذهن باز هستن و اجازه تغییر و درک کامل نفس‌رو میدن.گاهی شکل یه صدا رو به خودش می‌گیره که مثل فرشته‌ها در درونم زمزمه می‌کنه.گاهی یه طوفانه یا یه باد شدید یا یه رنگین کمون.اگه بتونی ذهنت رو آرام کنی ، سوالاتت‌رو شفاف بپرسی و هشیار باشی جواب‌ها خودشون به ذهنت میان.همیشه همینطوره!

 

+《اله خاندرو گیرمو روئمز》

+《بازگشت شازده‌پسر》

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۳۹

دیدی باز شروع کردند؟ هنوز هم دارند مخفی کاری میکنند ، حتی در عشق. من میگویم آدم اگر کسی را دوست داشته باشد باید با صدای بلند بگوید.

 

+«هوشنگ گلشیری»

+«آینه های دردار»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۰ ، ۱۶:۲۳

اما حالا فکر می کنم که شاید حق با بهار بود ٬ با همان ساقه های لخت . بر این پهنه ی خاک چیزی هست که به رغم ما ادامه می دهد . نفس ِ بودن به راستی موکول به بودن ِ ما نیست .و این خوب است ٬ خوب است که جلوه های بودن را به غم و شادی ما نبسته اند ٬ خوب است که غم ما ٬ با استناد به قول شاعر "اگر غم را چو آتش دود بودی" دودی ندارد ٬ تا جهان جاودانه تاریک بماند.

 

+«هوشنگ گلشیری»

+«آینه های دردار»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۰ ، ۱۶:۲۰

گفت : خیلی خسته ام ، از بس آدم میبینم و از بس حرف میزنم ، اما مجبورم ، باید ببینم دنیا چه خبر است ، بعد شاید کاریش بکنم.

 

+«هوشنگ گلشیری»

+«آینه های دردار»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۰ ، ۱۶:۱۶

گاهی آدم نمیداند بعضی چیزها به کجا یا کی تعلق دارد، مینویسیم تا یادمان بیاید و گاهی تا آن پاره را متحقق کنیم برایش زمان و مکان میتراشیم.گاهی هم چیزی را مثل وصله ای بر پارچه ای میدوزیم تا آن تکه عریان شده را بپوشانیم ، اما بعد میفهمیم آن عریانی همچنان هست.

 

+«هوشنگ گلشیری»

+«آینه های دردار»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۰ ، ۱۶:۱۲

ما بر اساس افکار و تجربه‌هایی که به دست آورده‌ایم آدم‌ها را بزرگ و کوچک می‌کنیم.
آدم‌ها هم با ما همین کار را می‌کنند.یک بازی فریبنده و گمراه‌کننده‌است.تمرکز بر دنیای بیرونی ،تمرکزی خسته‌کننده است .تا هم از درون خودمان دور شویم و هم از واقعیت بیرونی.
واقعیت این است که در درون هرکدام از ما آنقدر ایراد وجود دارد که اگر درونمان را پیدا کنیم و وقت صرف رفع مشکل‌های درونیمان کنیم دیگر وقتی پیدا نمیکنیم که نگران تصویرمان در ذهن دیگران باشیم.
در مقابل ِهرآنچه بیرون از شما است سکوت کنید و اجازه دهید عبور کند.منظور از تسلیم بودن ، بی‌تفاوتی و بی‌مسئولیتی نسبت به دنیای اطرافمان نیست، بلکه منظور از جهان بیرونی ، دنیای ذهنی دیگران است.

 

 

+«پونه مقیمی»

+«تکه‌هایی از یک کل منسجم»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۰ ، ۱۶:۲۶