من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر

کلمات من ، اینجا در سیاره‌ای دیگر

من ترجیح میدم خدارو نیازی برای جمع شدن همه مخلوقات زنده در کنار هم احساس کنم ، چیزی مثل یه نوع انرژی عشق که نه فقط همه‌ی ما، بلکه کل جهان رو دربرمی‌گیره. اون با زبان رمز ، اشاره ، معجزه و اتفاقات با من حرف می‌زنه و در طول مسیر هدایتم می‌کنه. تله‌پاتی ، رویا ، شهود ، پیشگویی و انواع پدیده‌های طبیعی مثل نشانه‌ها ،ظن یا الهام راه ارتباطی هستن که همیشه برای آگاه و بیدار کردن ذهن باز هستن و اجازه تغییر و درک کامل نفس‌رو میدن.گاهی شکل یه صدا رو به خودش می‌گیره که مثل فرشته‌ها در درونم زمزمه می‌کنه.گاهی یه طوفانه یا یه باد شدید یا یه رنگین کمون.اگه بتونی ذهنت رو آرام کنی ، سوالاتت‌رو شفاف بپرسی و هشیار باشی جواب‌ها خودشون به ذهنت میان.همیشه همینطوره!

 

+《اله خاندرو گیرمو روئمز》

+《بازگشت شازده‌پسر》

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۲:۳۹

لئوی عزیز

بارش شهاب سنگی امشب را از دست نده!آسمان تهران همیشه در اینطور رخدادهای نجومی ، ابری و گرفته و غبارآلود است.چه حیف که نمیتوانم شاهد این منظره‌ی خارق‌العاده باشم.این یکی از آرزوهای بزرگم است.دیدن آسمان شهاب سنگی.
یک روز می‌آیم و برایت می‌نویسم که چطور همه‌چیز آنقدر هیجان‌انگیز و باورنکردنی بود.که آسمان خودش یک پرده‌ی جادویی بزرگ است و شاید اصلا واقعی نباشد.
این هفته ، بیست و شش دورم را به دور خورشید خواهم زد ؛پس باید به من تبریک بگویی که قرار است بزرگ‌تر شوم و غم‌انگیزترین روز سالم را با نقابی خوشحال ، سپری کنم.بزرگ شدن ، توفیق اجباری زندگی من است که نمیتوانم از آن فرار کنم.بیست و شش بار دور خورشید گشته‌ام اما هنوز در جست‌وجوی امی واقعی هستم. در جست‌وجوی خودم.حقیقت خودم ؛ که چطور به اینجا آمده‌ام و قرار است چه کار بزرگی را به اتمام برسانم. من معتقدم که هرکس برای یک رسالت خاصی به این دنیا آورده میشود. بیست و شش سال از آمدنم گذشته و شاید هنوز آن را انجام نداده باشم. در کنار تمام این ماموریت خطیر و مهم ، امیدوارم که خوب باشم. شاید برایت عجیب و دور از ذهن باشد که چقدر درگیر خوب بودن هستم. خوب ، یعنی انسان خوبی بودن در زندگی. یعنی خودت بودن و این "خود" توانایی آسیب رساندن به دیگران را نداشته باشد.برای این امی تازه بالغ و سربه‌هوا آرزوی خوب بودن و خوب زندگی کردن دارم.
این تعطیلات سه روزه‌ی دلچسب را طوری گذرانده‌ام که خستگی‌ام نیست و ناپدید شده..خوابیدن ،پیاده‌روی با ا ، تا دیروقت بیدار ماندن ، ساعت دوازده شب یک ماگ بزرگ قهوه نوشیدن ، موسیقی بی‌کلام گوش دادن و یک کتاب جذاب را شروع کردن.توی این نور کم شبانه‌ای که پناهگاه را روشن می‌کند ، می‌توانم تا ابد زندگی کنم. تاریکی‌ها مرا آرام می‌کنند و روشنایی‌ها مرهم‌ام هستند. حالا روحم کاملا سرپا شده‌است.بعد از این تراپی‌های مختلف ، می‌تواند برای یک هفته‌ی سخت آماده باشد.
امشب برای همه‌ی آدم‌ها دعا می‌کنم. برای سلامتی و خوشحالی تمام آدم‌های دنیا ، برای اتفاقات خوب زندگی‌ ، برای تمام شدن ظلم و جنگ ، برای همه‌چیز دعا می‌کنم و همه‌چیز را به خدای آسمان‌ها خواهم سپرد. دیگر نگرانی‌ای نمی‌ماند.با من آمین بگو و از ته قلبت بخواه که دنیا جای بهتری شود.

 

امی در آستانه‌ی بیست و شش 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۱:۱۱

هنوز هم شب است.همیشه شب است. تمام شبانه‌روز ، تمام زندگی. همه‌چیز تاریک است .اما هرچیز تاریکی جادوی خاص خودش را دارد. در این میان ، گاهی آفتاب سر می‌رسد و همه‌چیز روشن می‌شود.این‌وقت‌ها ، اوقات خوب زندگی است.آن لحظه‌ای که از خوبی زیاد غیرقابل‌باور است. اما نباید ناامید شد؛ زیرا که تاریکی‌های زندگی هم زیبایی‌های خاص خودش را دارد.این را موقعی خواهیم فهمید که آفتاب دارد چشم‌مان را می‌زند و دلمان برای ساعات تاریکی تنگ است.این شاید درس زندگی است.این درست همان چیزی است که یادم مانده است.
شب دارد تمام می‌شود. گرگ و میش است. صدای ماشین‌ها سکوت اتاق را برهم می‌زند.سعی می‌کنم دوباره چشم‌هایم را ببندم.فکرهای پراکنده‌ام را یک جا جمع کنم و پلک‌هایم را از سنگینی دغدغه‌های بیهوده‌ ، سبک‌تر کنم.خوابم نمی‌برد.روزهای معمولی خوب من.دوستتان خواهم داشت و شاید که در خاطرم نمانید اما قلبم را قوی می‌کنید.دارم دنبال ماه کامل امشب می‌گردم.انرژی‌هایم زیاد است و فکر می‌کنم تحت تاثیر همین امر هستم.دارم در شب ، به شب ، فکر می‌کنم.دلم برای روزهایی که تاریکی‌ها را بیدار می‌ماندم و روشنایی‌های روز را می‌خوابیدم تنگ شده‌است.دلم برای جادویی که در هوای آن روزها بود تنگ‌تر.
اما تو یادت نرود 
هراتفاقی که بیفتد ،
هرچقدر که سیاهی‌ها تو را احاطه کرده باشند،
و امید از تو دور مانده باشد،
اولین تلالوهای خورشید خواهد تابید.
آن لحظه بسیار نزدیک است به حالا
چشم‌هایت را ببند
و کمی منتظر بمان
بار دیگر ،
نور متولد خواهد شد.

 

امی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۰۱ ، ۰۵:۵۰

لئوی عزیز

به یک گلودرد و ضعف شدیدی مبتلا شده‌ام که هیچ علائمی از بهبود در من دیده نمی‌شود.میم هم وضعیتی بدتر از من دارد.گلبول‌های سفیدش خیلی کم شده و خوب شدنش سخت‌تر است.کاش همه‌چیز درست شود. با این حال صبح بیدار شده‌ام و خودم را از تک‌وتا نینداخته‌ام.ماگ قلبی‌ام را پر از قهوه‌ بدون شکر کرده‌ام و بعد از مدت‌ها روزم را با قهوه استارت زده‌ام.عود جنگلی‌ام را سوزانده‌ام تا انرژی‌های منفی را دور کند و دستی به سرو گوشه‌ی پناهگاه کوچکم کشیده‌ام تا تمیز و مرتب شود.از همه‌چیز این زندگی راضی‌ام و در همان حال امیدوارم و آرزو می‌کنم که همه‌چیز بهتر شود. میم ، میم دوباره حالش خوب شود و زندگی راهش را از مسیر روزهای خوب سپری کند.باید یک اعتراف سنگین کنم؛ حالا که رابطه‌مان با غ دارد بهتر می‌شود سبک‌تر از روزهای پیشم. یادم رفته‌بود که غ آنقدر به من نزدیک بود که دور شدنش به ضرر من بود. حالا بهترم و روزهای سخت را با روحیه‌ای جنگنده و قلبی که آرام است می‌گذرانم. روزهای خوب من در راه هستند.مطمئنم!

 

امی بیمار و امیدوار

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۳۶

لئوی عزیز

برف می بارد و من با این غم های بزرگ ، با این نگرانی های مختص آدمیــزاد ،خوشحالم. خوشحال از اینکه شانس بزرگ زندگی کردن را داشته ام.به این دنیا آمده ام و از دیدن برف پشت پنجره، در یک شب سرد زمستانی ، ذوق بچگانه ای کرده ام.حالم خوب نیست ، دروغ است اگر بنویسم که حالم خوب است. اما من به تو راست میگویم در عین خوب نبودن های مدام ، خوشحالم ، سپاسگزارم ، و اگر دنیا اجازه دهد عاشق زندگی کردن هستم.امروز آ را دیده ام و زندگی ام می درخشد. امروز با میم که مریض است دعوایم شد و قلبم شکست اما همچنان زندگیم می درخشد. به بلوغ زیادی رسیده ام. شرایط سخت نمیتواند مرا ناامید کند. همیشه چیزی برای ادامه دادن هست. همیشه جمله ای از ناکجاآباد به تو گفته خواهد شد تا دوباره تو را از زمین بکند.آدم هایی که مامورند گرد جادوییشان را روی روزهای خاک گرفته ما بریزند. امروز کسی به من جمله ای نگفت که حالم خوب شود ، کسی حتا گرد جادوییش را برای من مصرف نکرد، اما خودم تصمیم گرفتم بلند شوم ، خوشحال باشم و از همین اتفاقات کوچک زندگی ، ازهمین داشته های الان ، از همین بودن در خاکی که آرزویم نیست ، سپاس گزار باشم. دلم با این زندگی دارد کنار می آید. قلبم دارد در این روزهای بد ذوب میشود . با خودم میگویم امی! تو داری روزهای سختت را به خوبی سپری میکنی و قوی شدن کار ساده ای نبود! به اندازه یک زندگی پر ماجرا ، قوی شده ام و دیگر ترسی برایم نمانده. میخواهم امیدم را محکم در دستم نگه دارم و با قلبی که تند میزند ، زندگی کنم.برایم دعا کن. زیر این بارش گوله های کوچک برف دعایم را به آسمان ها ببر.

 

امی در یک شب برفی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۰۰ ، ۱۸:۴۵

لئوی عزیز

حقیقتا روزهای سردرگمی را شب می‌کنم. و قلبم ... قلبم را مثل ماهیچه‌ای که انقباض‌هایش بیشتر است ، در سینه‌ام حمل می‌کنم.چیزی را از این روزهایم بردار تا کمی از سنگینی‌شان کاسته‌شود. دوست داشتن خیلی سخت بود؛ سخت‌تر از تعادل داشتن بر روی طناب بالای دره‌‌ای بلند. اما من در هرچیزی که بد باشم ، در این کار حرفه‌ای ترینم. نه بخاطر تجربه‌های متعدد نداشته‌ام ، بلکه از ابتدای فهم وجودم در این دنیای بزرگ ، احساس کردم مسئله‌ی دوست داشتن را از برم.انگار چیزی در من و با من ، به امانت به اینجا آورده‌شد.مثل استعدادی مادرزادی که از ابتدا بلد بوده‌ام.حالا با آ روزهایم رنگی‌تر می‌گذرد و هرگاه که احساس میکنم کسی نیست تا من را ببیند ، چشم‌های خیره‌ی آ در تاریکی برق می‌زند. آ برایم یادآور این است که ماموریتم شاید همین دوست داشتن کمال‌گرایانه‌ی او باشد. پس سپاس‌گزارترینم در عشق!
حالا بگذار از خود خودم برایت بگویم که کتاب خواندن چقدر از من ِحالا ، دور شده! از این بابت متاسفم و سعی در جبران این روزهای بی‌کتاب دارم. در دوراهی ماندن و رفتن خیلی وقت است ایستاده‌ام.نه یک قدم به جلو و نه عقب‌گرد! دارم فکر می‌کنم؛ سال‌های سال است دارم فکر میکنم که بروم و دلتنگی را با خودم لای چمدان‌هایم بپیچم و بساط زندگی و خوشبختی را جای دیگری پهن کنم یا بمانم و غصه سرطان دوباره برگشته‌ی میم را بخورم و شب‌ها از این زندگی ساده‌ی بدون دلتنگی متشکر باشم؟ کدامش؟ اما ته قلبم مدام می‌گویم هرچیزی که بهترینم باشد همان شود. می‌گویم که قلبم از مهاجرت کنده نشود و از آن طرف هم غصه‌ی رویای مهاجرت مرا زمین نزند. به هرحال زندگی انتخاب درست میان تصمیم‌های سخت است. با هر تصمیمی مسیر همه‌چیز ناگهان تغییر می‌کند. باید درست‌ترین انتخابم را انجام دهم.من امیدوارم به همه‌ی روزهایی که می‌درخشند ، به تمام احساساتی که در جریان‌اند. مثل این خورشیدی که پشت ابرهای امروز نمی‌ماند ، روزهای خوب من هم پیدایشان خواهد شد. باید کمی صبر کنم.صبر کنم و از زندگی بخواهم که در هر اتفاقش برایم چیز تازه‌ای داشته باشد تا قدم‌هایم دوباره رو به جلو برداشته شود. لئو شاید فقط بتوانم به تو بگویم که چقدر سمت چپ بدنم ، درست همان‌جایی که آدم‌های زیادی را در خودش دارد ، چقدر سنگین‌است. چقدر غم ‌انگیزم و چقدر سرگشته . اما دارم ادامه می‌دهم ؛ با تمام اتفاقات ناگوار زندگی ، می‌خواهم ادامه دهم.

 

امی استوار در مسیر زندگی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۰۰ ، ۰۰:۵۴

لئوی عزیز

 

کاری برایم انجام بده. معجزه بزرگ تری از آسمان ها برایم بخواه.حالا که باران غمگینانه می بارد هیچ چیز خوشحالم نمیکند. از همه آدم ها فراری هستم و آنقدر ناتوانم در صحبت کردن ، که دلم میخواهد سال های زیادی را بخوابم.آنقدر عصبانی هستم که برای خودم یک ماگ پر از گل گاو زبان تجویز کرده ام بلکه کمی ، فقط کمی ذهنم شل شود. این بدن درد و کوفتگی از ورزش دیروز ، این عقب افتادن هایی که همه چیز زندگی ام را بهم میریزد ، این باران بی موقع ، فردا صبح زود با میم MRI رفتن ، صدای نوتیفیکیشن گوشی ، ابراز علاقه های شدید آ ، همه چیز عصبیم میکند. یک بغض بزرگ را حمل میکنم که هرآن مواظبم که نشکند.شاید اگر پابه پای این آسمان گرفته گریه کنم ، کمی حالم بهتر شود. نمیدانم ... نمیدانم.اما خوب میدانم با هزار سال بارش شبانه روز هم دل من باز نمیشود....هوا بــد است..!

 

امی تحت فشار

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۰ ، ۰۰:۱۴

دیدی باز شروع کردند؟ هنوز هم دارند مخفی کاری میکنند ، حتی در عشق. من میگویم آدم اگر کسی را دوست داشته باشد باید با صدای بلند بگوید.

 

+«هوشنگ گلشیری»

+«آینه های دردار»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۰ ، ۱۶:۲۳

اما حالا فکر می کنم که شاید حق با بهار بود ٬ با همان ساقه های لخت . بر این پهنه ی خاک چیزی هست که به رغم ما ادامه می دهد . نفس ِ بودن به راستی موکول به بودن ِ ما نیست .و این خوب است ٬ خوب است که جلوه های بودن را به غم و شادی ما نبسته اند ٬ خوب است که غم ما ٬ با استناد به قول شاعر "اگر غم را چو آتش دود بودی" دودی ندارد ٬ تا جهان جاودانه تاریک بماند.

 

+«هوشنگ گلشیری»

+«آینه های دردار»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۰ ، ۱۶:۲۰

گفت : خیلی خسته ام ، از بس آدم میبینم و از بس حرف میزنم ، اما مجبورم ، باید ببینم دنیا چه خبر است ، بعد شاید کاریش بکنم.

 

+«هوشنگ گلشیری»

+«آینه های دردار»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۰ ، ۱۶:۱۶